وینستون چرچیل

«سِر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل» [Sir Winston Leonard Spencer-Churchill] نامی است که در تاریخ انگلستان با اراده، شجاعت، و زیرکی گره خورده است. این مرد خارق‌العاده، کسی است که در حساس‌ترین دوران تاریخ انگلستان، رهبری این کشور را بر عهده گرفت و موفق شد امپراطوری بریتانیا را از نابودی در برابر آلمان نجات دهد. با دارالترجمه انگلیسی کتیبه همراه باشید تا شما را با یکی بزگترین مردان تاریخ بریتانیا آشنا کنیم.

چرچیل در جنگ جهانی اول، وزیر نیروی دریایی بریتانیا و در جنگ دوم جهانی، نخست‌وزیر این کشور بود. مجله تایم او را به عنوان بزرگترین مرد نیمه اول قرن بیستم خطاب کرد و در سال 1954 جشنی باشکوه برای سپاس از خدماتش برگزار کردند. جالب است بدانید که در سال 1954 او برنده جایزه نوبل ادبیات بوده است. با این حال وی در تمام عمرش چنین مورد احترام نبود و برای اثبات حقانیت دیدگاه‌هایش، دوران‌های بسیار سختی از تلاش و تنهایی را گذراند.

وی در 30 نوامبر 1874، در آکسفوردشایر به دنیا آمد. پدرش سیاستمداری سرشناس و مادرش از خانواده‌ای بسیار ثروتمند بودند. به همین دلیل از همان کودکی در بهترین مدارس بریتانیا شروع به تحصیل کرد و بعدها به آکادمی نظامی سلطنتی سندهرست ملحق شد.

پیشینه‌ی خانوادگی‌اش از او یک نجیب‌زاده ساخته بود، اما این برایش کافی نبود. وی به شدت اشتیاق داشت تا خود را به مراتب بالای اجتماعی برساند و شایستگی‌هایش را به عنوان یک بریتانیایی وفادار به کشورش اثبات کند. سال 1895، جنگ‌های با کوبا او را به آمریکای شمالی کشاند و به عنوان خبرنگار در روزنامه دیلی‌گرافیک [Daily Graphic] برای اولین بار بوی خون و باروت را از نزدیک استشمام کرد. این دوران برای چرچیل یک یادگاری داشت که تا به آخر عمرش همیشه همراه او بود؛ سیگار برگ.

بریتانیا در سال‌های پایانی قرن نوزدهم، گستره وسیعی از جهان را زیر سلطه داشت و به عنوان مناطق مستعمراتی‌اش برمی‌شمرد. شعار معروف «در امپراطوری بریتانیا هیچگاه آفتاب غروب نمی‌کند» تاکید بر پهنه‌ای داشت که ارتش بریتانیا در آنجا نفوذ کرده بود. همین امر نیز همیشه این ارتش را با جنگ‌ها و شورش‌های پراکنده‌ای روبه‌رو می‌ساخت. چرچیل بعد از کوبا، در هندوستان و سودان نیز وارد شد و در آنجا به عنوان سرباز و خبرنگار حضوری فعال داشت.

اولین نقطه عطف در زندگی‌اش نیز در یکی از همین درگیری‌ها اتفاق افتاد. در سال 1899، در جنگ با بوئرها در آفریقای جنوبی، او اسیر شد. طی این جنگ نیروهای انگلستان شکست‌های زیادی را متحمل شده‌ بودند، اما چرچیل با زیرکی ذاتی‌اش توانست از چنگ بوئرها فرار کند و همین امر از او یک قهرمان ساخت. او نیز که بیشتر شیفته سیاست بود تا جنگ، از این حادثه بیشترین بهره را برد و خود را وارد حزب محافظه‌کار بریتانیا کرد. به این ترتیب وینستون چرچیل جوان توانست وارد پارلمان انگستان شود.

تفکرات چرچیل در حزب محافظه‌کار چندان مورد استقبال قرار نگرفت و به همین دلیل او خیلی زود از این حزب جدا شد و به رقیب آنها، حزب لیبرال پیوست. این یک تغییر هوشمندانه نیز بود. چرا که حزب لیبرال در انتخابات بعدی پیروز شد و چرچیل به سمت وزیر مستعمرات بریتانیا رسید.

دو دهه اول بیستم، سال‌هایی بسیار پرآشوب و تشویش بود. اندیشه‌های مارکس در جهان طرفداران بسیاری پیدا می‌کرد. همین تفکرات روسیه را به کانون انقلاب کشاند و در نهایت امپراطوری تزار را در هم فروریخت. آلمان نیز که سال‌ها بود به سرعت تحت سیاست‌های اتوفون‌بیسمارک رو به صنعتی‌شدن حرکت می‌کرد، خود را به رقیبی جدی برای بریتانیا تبدیل می‌کرد.

چرچیل همیشه نسبت به آلمانی‌ها بدبین بود و تمایل به پیگیری سیاست‌های سختگیرانه در برابر آنها داشت. با عزل بیسمارک از قدرت در آلمان، این کشور به سمت توسعه نظامی گام برداشت و تهدیدهایی علیه انگلستان مطرح نمود. امپراطور آلمان، ویلهلم دوم، تصمیم داشت که نیروی دریایی بریتانیا را به چالش بکشد و خود را به یک قدرت بزرگ در دنیا تبدیل کند.  هنگامی که در سال 1911، ویلهلم به مراکش رفت تا از نیروهای محلی این کشور در برابر انگلستان حمایت کند، روحیه ضدآلمانی چرچیل به شدت برآشفت. او که یک رویارویی جدی با آلمان‌ها را پیش‌بینی می‌کرد، خود را برای این واقعه بزرگ آماده ساخت و در نهایت در سال 1911 نیز به عنوان وزیر دریاداری بریتانیا منصوب گشت.

گرچه چرچیل در ابتدا اقدامات مهم و موثری را در ارتش بریتانیا برداشت، اما سیاست‌های خودسرانه‌ای که در پیش گرفت در نهایت به یک فاجعه‌ی سیاسی برایش تبدیل شد. از مهمترین اقدامات وی، تقویت ناوگان دریایی این کشور با توپ‌های کالیبر 15 و سرمایه‌گذاری بر روی سوخت فسیلی به جای ذغال‌سنگ بود. در این دوره نفت آبادان به یکی از مهمترین نقاط استراتژیک انگلستان تبدیل شد. بالاخره پیش‌بینی‌های چرچیل درست از آب درآمد و ترور ولیعهد اتریش در مجارستان، جرقه جنگ جهانی اول را زد.

مهمترین شکست چرچیل در این جنگ، در شبه‌جزیره گالیپولی[Gallipoli] رخ داد. او که در یک نبرد خونین، درصدد بود تا نیروهای عثمانی را در هم شکند و بال چپ آلمان‌ها را تضعیف کند، با توپخانه سنگین ارتش متحدین در استانبول مواجه شدند و صدمه بسیاری دیدند. انگلستان بیش از 250 هزار نیروی خود را در این عملیات گسترده و فاجعه‌بار از دست داد و چرچیل از سمت‌اش برکنار شد.

این حادثه بسیار او را به لحاظ روانی تحت فشار قرار داد و تنها کسی که در این دوران به مانند یک همدم واقعی همیشه در کنارش حضور داشت، همسرش، «کلمنتین هویزر» [Clementine Hozier] بود. رابطه این دو همیشه بسیار محکم و عاشقانه بود. برای چرچیل، آغوش کلمنتین، امن‌ترین و آرام‌ترین نقطه در جهان بود که می‌توانست رها از تمام فشارهای جهان پیرامونش به آن پناه ببرد. شاید چرچیل اگر کلمتاین را در کنار خود نداشت، شاید هرگز نمی‌توانست چنین لحظه‌های سختی در زندگی‌اش را تاب بیاورد.

پس از این شکست، چرچیل به عنوان نیروی داوطلب به فرانسه رفت تا در آنجا علیه نیروهای آلمانی بجنگد. این دوران برای وی بسیار سخت بود. از یکسو باید بار شکست گالیپولی را تاب می‌آورد و از سوی دیگر دوری از همسرش را تحمل می‌کرد. سختی زندگی در سنگرهای سرد و تاریک جنگ نیز اوضاع را برای او به شدت غیرقابل تحمل می‌نمود. او چندین بار تصمیم به بازگشت از جبهه را داشت، اما کلمانتین با کلماتش او را برای مقاومت در برابر شرایط سخت تشویق می‌کرد تا بار دیگر شرایط برای بازگشتش به صحنه قدرت آماده شود.

جنگ جهانی اول با شکست سنگین آلمان به پایان رسید. اما این به معنای پایان مشکلات بریتانیا نبود. معادلات بین‌المللی به شدت تغییر یافته بود و دوران جدیدآغاز می‌شد. روسیه حالا دیگر به شوروی تبدیل شده بود که تحت یک حکومت کمونیستی قرار داشت. ایتالیا نیز به رهبری موسلینی در حال تبدیل‌شدن به یک قدرت جدید بود. در هندوستان نیز رفته رفته تفکرات استقلال‌طلبی صدای بلندتری پیدا می‌کردند.

چرچیل سعی کرد در دوران پس از جنگ به جایگاه سیاسی‌اش بازگردد. او یک بار برای انتخابات نخست‌وزیری تلاش نمود، اما موفق نشد و شکست خورد. با این حال در این دوران سمت‌های مهمی را از جمله وزارت جنگ و وزارت دارایی در دولت‌های مختلف برعهده داشت.در تمام این دوران وی به عنوان سیاستمداری سرسخت و جدی شناخته می‌شد.

سال‌های دهه سی، سال‌هایی نسبتا آرام در اروپا به شمار می‌روند. امااین آرامش، خبر از طوفانی سهمگین را می‌داد که کمتر کسی آن را پیش‌بینی می‌کرد. آدولف هیتلر با به دست آوردن قدرت در آلمان، رفته رفته این کشور را از بحران‌هایی که داشت بیرون می‌کشید و خود را برای آینده‌ای پراقتدار آماده می‌کرد. با توجه به حضور شوروی در شرق، بریتانیایی‌ها نسبت به هیتلر نگاهی نسبتا محتاطانه داشتند. آنها هیتلر را دشمن شوروی می‌دانستند و به همین دلیل از سیاست‌های خصمانه وی چشم‌پوشی می‌کردند.

این چشم‌پوشی تا جایی پیش رفت که به «سیاست مماشات» معروف شد. در اواخر دهه 30، نخست‌وزیر بریتانیا، آرتور نویل چمبرلین [Arthur Neville Chamberlain] با پیگیری این سیاست، تلاش می‌کرد تا دیواری دفاعی در برابر شوروی بسازد و از رویارویی با آلمان بپرهیزد. اما چرچیل به شدت منتقد این سیاست بود. او که بوی جنگ را از سرزمین آلمان‌ها استشمام می‌کرد، باور داشت که اگر هرچه سریعتر برای مواجهه با هیتلر اقدامی صورت نگیرد، ممکن است زمانی فرا برسد که دیگر خیلی دیر شده باشد.

سخنرانی‌های آتشین چرچیل در پارلمان بریتانیا در کنار اقدامات هیتلر برای تسخیر لهستان همه را بر آن داشت که دیگر پیگیری سیاست مماشات به صلاح انگلستان نیست. سرانجام در 10 می 1940، وینستون چرچیل از سوی ملکه برای تشکیل کابینه جنگ ماموریت یافت.

در این دوره دیگر چرچیل به یک سیاستمدار زیرک و باتجربه تبدیل شده بود. او که از شکست‌هایش در دوره‌های قبل بسیار آموخته بود با هوشمندی بسیار کنترل اوضاع را در دست گرفت. هیتلر در این دوران هنوز اقدامی بر علیه بریتانیا انجام نداده بود. اما چرچیل به خوبی می‌دانست که چنین اتفاقی در آینده‌ای نزدیک خواهد افتاد. او خیلی سریع به توسعه نیروی دفاعی اقدام نمود و برای تضعیف آلمان در جنگ اقداماتی را صورت داد.

بر خلاف آلمان که در نیروی هوایی‌اش بسیار توانمند بود، انگلستان از نیروی دریایی قدرتمندی برخوردار بود. فرانسویان که در این دوره تحت بمباران‌های شدید لوفت‌وافه (نیروی هوایی آلمان) بودند، بسیار اصرار داشتند که چرچیل به کمک آنها بیاید. اما او نپذیرفت، چرا که می‌دانست شانسی در برابر آلمانی‌ها ندارد.

از جمله سیاست‌های مهم چرچیل در تمام طول جنگ، متقاعد کردن آمریکا برای ورود به این مخاصمه بود. روزولت که در آن دوران ریاست جمهوری آمریکا را برعهده داشت، تا جای ممکن از این درگیری پرهیز می‌کرد. آمریکایی‌ها که خود را در جایگاهی امن نسبت به آلمان می‌دیدند، تردید بسیاری برای ورود به چنین جنگی داشتند.در نهایت اما چرچیل موفق شد و پای آمریکا را به جنگ دوم جهانی کشاند.

 

برای دریافت مشاوره رایگان تماس بگیرید

02126293807

02126293802

katibehspanish@gmail.com

پیمایش به بالا